نوید شاهد - در قسمتی از کتاب "حُبّانه" که حاوی خاطرات آزاده محسن بخشی است، می‌خوانید: «منافقین برای اثبات نوکری و مزدوری ید طولانی داشتند. رژیم بعثی عراق، برای کسب اطلاعات منافقین، مقرهایی را برای آنان در نظر گرفته بود تا ضمن جاسوسی برای عراق، از آنها به عنوان اهرم سیاسی تبلیغی استفاده کند.»
به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران؛ "حاج محسن بخشی" یکی از آزادگان شهرستان دماوند است که خاطرات خود را از روزهای تلخ و شیرین اسارت در کتابی به نام حُبّانِه منتشر کرده است. این کتاب از سوی انتشارات فرشتگان فردا در سال 1398 با شمارگان هزار نسخه و در 194 صفحه به نگارش در آمده و با قیمت 30000 تومان روانه بازار کتاب شده است.
 
بُرشی از کتاب حُبّانه| اسارت و انتخابات
 
بخشی از این کتاب را با هم می‌خوانیم:
 
منافقین برای اثبات نوکری و مزدوری ید طولانی داشتند. رژیم بعثی عراق، برای کسب اطلاعات منافقین، مقرهایی را برای آنان در نظر گرفته بود تا ضمن جاسوسی برای عراق، از آنها به عنوان اهرم سیاسی تبلیغی استفاده کند. منافقین همیشه به دنبال فرصت بودند که خودشان را در صحنه های نظامی، سیاسی و تبلیغی به رخ حزب بعث بکشند. این بود که در یک حرکت جدید، اقدام به کنترل و حفظ اردوگاه های اسرا کردند.

عراقی ها بعضی از روزنامه های خودشان مثل "الجمهوری" و "الثوره" را به اردوگاه ها می آوردند و اجبار توسط مسئولین آسایشگاهها در اختیار اسرا قرار می دادند. از روزنامه های عراقی خیلی استفاده می‌شد چرا که وسیله دیگری برای کسب اخبار و سرگرمی نبود. البته در فراگیری زبان عربی نیز به ما کمک زیادی می کرد.

تا آن زمان مسئولین آسایشگاه ها توسط عراقی ها انتخاب می شدند و طبیعتا افرادی را انتخاب می کردند که مطيع و مواجب بگیر خودشان باشد.

در بین اسرا افرادی بودند که اوایل انقلاب و قبل از شروع جنگ تحمیلی به ارتش بعثی عراق پناهنده شده بودند و عراقیها آنها را به اسارتگاه ها و آسایشگاههای اسرا آورده و مورد حمایت و پشتیبانی خود قرار داده بودند.

همین امر موجب بروز درگیری بین بچه ها و ارشدها میشد و برای عراقیها خودشیرینی و خوش رقصی می کردند. همین موارد باعث شد تا دیگر قابل تحمل نباشند.

تصمیم گرفتیم با اعتصاب و شیوه های تهدید و فشار به عراقیها بفهمانیم که امنیت و آسایش این اردوگاه در خطر است و اگر اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند، این افراد خائن دیگر قابل تحمل نیستند و نباید به عنوان مسئول آسایشگاه باقی بمانند.

فرمانده عراقی پس از یک هفته، تسلیم خواسته بچه ها شد و ناچار آن افراد را جدا کرده و به آسایشگاه دیگری بردند و پس از تصمیم فرمانده عراقی دستور انتخاب مسئول و ارشد آسایشگاه به عهده بچه ها گذاشته شد و بعد از آن ارشدهای آسایشگاه از میان بچه ها و با انتخابات آزاد انتخاب شدند.

نامه های اسرا نفوذ پیدا کرده بودند و مدتی بود که یک برگ دوصفحه ای به عنوان نشریه منافقین"، هفتگی به آسایشگاهها میدادند و مسئولین آسایشگاه ها موظف و مجبور بودند که تحویل بگیرند و تحویل داده و بعد از یک هفته مجددا بدون پاره بودن و کثیف شدن تحویل عراقیها بدهیم.

به هرحال اسرا حاضر نبودند این نشریه 2 صفحه ای را که همه اش چرت و پرت بود بخوانند و یا اصلا تحویل بگیرند اما با فشار منافقین، گرفتن این نشریه اجباری شده بود.

یکی از روزهای آخرهفته پس از اینکه این نشریه لعنتی را به سرباز عراقی تحویل دادیم چندلحظه ای نگذشته بود که سرباز عراقی، مسئول آسایشگاه ما را خواست و او را به دفترش احضار کرد و گفت که ما اعلام کرده بودیم این نشریه را تمیز نگه دارید و پاره نکنید... در صورتی که هم تمیز بود هم پاره نشده بود!

نگاهی به پشت نشریه این منافقین کرد و گفت اینجا نوشته گروه 2. همه گروه 2 باید به دفتر بیایند. وقتی ارشد آسایشگاه ما گفت که همه گروه 2 باید به دفتر عراقی ها برویم بچه ها پرسیدند چرا؟ گفت که سرباز عراقی می گوید چرا این کاغذنوشته های منافقین پاره و کثیف هستند.

انتهای پیام/

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده